خسرو غازی محمّد شه خداوند اُمم
روی دولت پشت دین چشم حیا دست کرم
خسروی کز خشم او دوزخ شراری بیش نیست
نُه فلک بردامن جاهش غباری بیش نیست
داورگیتی که میلاد کرم در مشت اوست
هفت دریای جهان جویی ز پنج انگشت اوست
شاه دین پرور که شرع مصطفی منهاج اوست
همت عالی یراق و قرب حق معراج اوست
داور گیتی که تاج آفرینش نام اوست
وین همه ادوار گردون آنی از ایام اوست
ای خدا چون ملک خود ملکت مخلد ساخته
جوهر ذات ترا از نور سرمد ساخته
تا جهان باقیست یارب طالعت مسعود باد
طلعت بختت چو نام ترک من محمود باد